سانای عزیزم تولدت مبارک.
13 ابان 1400. شاید از آشناییمون 2 ساعت گذشته بود. شاید کمتر و شایدم بیشتر. دقیق یادم نیست. دستپاچه هر چرت و پرتی رو برای امید دادن بهت و راضی کردنت برای امریکا رفتن میبافتم. تو همون گفتگوی اول فهمیدم چرا اینقدر دوست داری. چرا اینقدر دنبال کننده ها و کامنت هات زیاده. چون خاصی و دوست داشتنی. از همون گفتگوی اول فهمیدم تو از این به بعد دوستمی. و چقدر ناراحت شدم که فکر میکردم نمیتونی از امریکا باهام در تماس باشی. من 11 سال و 2 ماهم بود و تو 16 سال و 2 ماه. این 10 ماه که دوستت بودم رو از همه 2 سالی که وبلاگ رو دارم بیشتر دوست داشتم و دارم. بله هنوز تو رو یادمونه. چه 1 هفته نباشی...